:l

دل ماریا

چیز خاصی نی

:l

 با مامان بزرگم رفته بودیم بیرون ...

یهو دیدیم دارن مصاحبه میکنن مامان بزرگم رفت جلو ...

خانمه گفت سلام خانم موضوع ما اعتیاد هست ...
تو آشنا های شما کسی هست اعتیاد داشته باشه و با اون شخص معتاد چه برخوردی دارید؟؟؟؟!!!

مادر بزرگم هم گفت: بله که داریم همین پسر نوه منه معتاد بد بختی هست صبح تا شب تو ارنیتر تو سایت فیسفوک میره باباش همش تو 

سرش میزنه بهش میگه بد بخت معتاد آخرش تو این ارنیتر میمیری پاشو برو نون بگیر ....!!!!

من :|
ارنیتر:|
فیسفوک:|
امام :|
اوباما:|
وجهه اجتماعیم :(
خانم گزارشگر :)))

خدا چرا میخوای من زنده باشم ؟؟؟ هدفت چیه؟؟؟؟!!!!
 
.
.
.
.
یکی تعریف میکرد:
رفته بودیم یه جا مهمونی، صاحب خونه یه دختر ملوس داشت، 3،4سالش بود، دیوار راستو میرفت بالا!
نازش کردم، بوسیدمش و بهش با لحن بچه گونه گفتم:
خاله دون، جن سالته عجیییجم؟ اسمتو بهم میگی خانومه خوججل؟
چند ثانیه تو چشام نگاه کرد، بعدش خیلی جدی گفت:
احمق، مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی ..!

 

من :-l

ديوار :-l

صاحب خونه :-l

بچه :-)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 14 تير 1392برچسب:, ] [ 21:40 ] [ ماریا ] [ ]